گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دیوان مولوی
غزليات
 غزل شمارهٔ ۳۱۱


زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب

دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب

مسخره باد گشت هر چه درختست و کشت

و آنچ کشد سر ز باد خار بود خشک و چوب

هر چه ز اجزای تو رو ننهد سر کشد

پای بزن بر سرش هین سر و پایش بکوب

چونک نخواهی رهید از دم هر گول گیر

خاک کسی شو کز او چاره ندارد قلوب